شاينا شاينا ، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره

ستاره هاى آسمون دل من

هجده ماهه شدنت

منه،اسباب بازياتو محكم بغلت ميگيريو حس مالكيتتو به رخمون ميكشى؟مامانى،بابايى،دجى،دايى.....انقدر قشنگ صدامون ميكنى،انقدر بانمك حرف ميزنى،انقدر ناز و با عشوه دالى بازى ميكنى، انقدر زيبا كلاهتو رو سرت ميذاريو ناس ناس ميكنى،انقدر شيرين لباساتو از تو كمدت مياريو ددر ددر ميكنى،انقدر هر روز منو عاشقترو عاشقتر ميكنى كه.....وقتى رو پنجه پاهام وايميسيو باهم راه ميريم و عشق ميكنى،وقتى كفشتو پات ميكنمو تافيش تافيش ميكنى،وقتى تو خيابون سرتو بالاى تنگ ماهى ها ميگيريو بوس ميفرستيو ماهى ماهى ميكنى،وقتى ميرى رو صندلى كوچولوت وايميسيو دور خودت ميچرخيو منو يه عالمه نگران ميكنى،وقتى عروسكتو ميذارى رو صندليتو بلندش ميكنيو شروع ميكنى براش شعر ميخونى،وقتى روز به ...
5 اسفند 1391

ميدونى مامان هلاك عشقه پاكته؟

  سلام عروسكم،دختركم،خانومكم،واى واى حالا حسابى گاز گازى شدى،از بس شيرينو خواستنى شدى،وقتى بهت غذا ميدم همش بايد حواستو پرت كنم بلكه چندتا قاشق ناقابل نوش جون كنى،برات كارتون ميذارم و يه عالمه خرت و پرت ميارم جلوتو هى ميگم شاينا اين چيه تو هم اگه خوشت بياد و برات جالب باشه بهش اشاره ميكنى و ميگى اى ژيه!!!!! وقتى نه ماهو بيست روزت بود به آينه خورشيدى اشاره كردى :ژى!!!!! اولين بار اون موقع بود روز دقيقش، ديروز خونمون نينى پارتى بود ،عروسكم حسابى با دوستات بازى كردى و خوش گذروندى،يدونه شيرينى خامه اى هم نوش جون كردى با يدونه فلافل البته از بس دستو دلبازى مبل و فرشم از غذاهايى كه خوردى بينصيب نذاشتى !!!! راستى خيلى قلدر شدى تا عصبانى ميشى ...
23 تير 1391

شش ماهه شدى قندم

واى از ماه پيش كلى استرس واكسنتو داشتم ،به خاطر ماشين بابا مجبور شديم صبح زود بريم كرج برگشتنى بابا سر سوزن خارجى برات خريد و رفتيم مطب دكتر لسانى،بابايى پاتو محكم گرفت واى صداى جيغت هنوز تو گوشمه طفلك من...... قبل از واكسنت بهت استامينوفن دادم پاتو هم تندتند كمپرس يخ گذاشتم خدا رو شكر زياد اذيت نشدى. قد تموم ستاره هاى آسمون و درياها عاشقتم فندقم ؛وزن شش ماهگى7کیلو و 850گرم ...
3 اسفند 1390
1